ترجمه مقاله

ذراع

لغت‌نامه دهخدا

ذراع . [ ذِ ] (اِخ ) یا ذراع مبسوطه ٔ اسد. منزل هفتم از منازل قمر؛ ای بازوی شیر، نزدیک تازیان . (التفهیم ابوریحان بیرونی ). و آن رقیب بلده است . واز رباطات سیم است . و آن مجموع دو ستاره است بفاصله نیزه ای از یکدیگر بر دو سر توأمین یعنی بر دو سر دو پیکر که یکی را رأس التوأم الغربی و دیگری را رأس التوأم الشرقی خوانند. ستاره ٔ غربی از قدر اول و شرقی از قدر دوم است . و نیز ابوریحان بیرونی در التفهیم گوید: هر دو سر دو پیکر را ذراع مبسوطه نام کرده اند. و حاصل آنکه اسد یا شیر فلک را دو ذراع یعنی دو رش است ، مبسوطة و مقبوضة یعنی رش گشاده و رش فراهم آمده و مجدالدین گوید ذراع مبسوطة منزلی از منازل قمر است و صاحب عباب ذراع مقبوضه را منزل قمر گفته است ومقبوضه آن است که از پی ناحیت شام برآید و ماه در آن منزل کند از تلو ناحیت یمن و میان این دو ذراع مقدار تازیانه ای فاصله است و مبسوطه بالاتر است از مقبوضه و مبسوطه را از آن روی مبسوطه نامند که کشیده تر ازمقبوضه است و گاه باشد که قمر عدول کرده و در وی منزل کند و سجع گوئی از عرب گفته است : اذا طلعت الذراع حسرت الشمس القناع و استعلت فی الاُفق الشعاع و ترقرق السراب فی کل قاع . و طلوع ذراع مبسوطه بشب چهارم تموز و سقوط آن بشب چهارم کانون اول باشد. و باز صاحب عباب گوید سقوط آن بشب ششم از کانون دوم است و این قول ابن قتیبه است و ابراهیم حربی گوید طلوع آن در هفتم تموز و سقوط در ششم کانون آخر باشد. و عرب آن را بر ذراع مبسوط اسد یعنی شیرفلک توهم کند و این منزل پس از هنعه و پیش از نثره باشد. و طلوع آن چهار شب از تموز رفته باشد و سقوط آن چهار شب از کانون اول گذشته و آن از آخر هنعه است تا اول سرطان . و نزد احکامیان منزلی سعد است . و ذراع الاسد المبسوطة را ذراع مطلق و ذراع مبسوطه و ذراع الجوزا نیز نامند. ذراع الاسد المقبوضة یا ذراع مقبوضة: ابوریحان بیرونی در التفهیم گوید هر دو ستاره ٔ سگ پیشین [ کلب مقدم ] را ذراع مقبوضة خوانند. (التفهیم ). و آن یکی از دو ارش اسد (شیر فلک ) و یکی از منازل قمر است و هی التی تلی الشام والقمر ینزل بها. (تاج العروس ). و آن صورت شعریان است تثنیه ٔ شعری و مرکب است از شعری العبور و شعرای شامیه . و مؤلف جهان دانش گوید: ذراع ، دو ستاره است روشن بر دوش توأمین . عرب گوید که آن ذراع است و آن را ذراع مبسوطة خوانند و ذراع مقبوضه شعرای شامی را خوانند و بنزدیک بعضی مقبوضه این است و ماه آن را بپوشاند. و آن منزل هفتم است از منازل قمر و رقیب آن بلده باشد. جهان دانش ص 118. و باز بیرونی در آثارالباقیةآرد پس از شرح هنعة: ثم الذراع ، و هی کوکبان بینهمامقدار ذراع ، و احدهما الشعری الغمیصاء ای الرمصا، وهی الشامیة و هذه الذراع هی ذراع الأسد المبسوطة عندالعبر و المقبوضة التی هی احد کوکبیها الشعری العبورو هی الیمانیة. فامّا المبسوطة عند المنجمین فهی رأس التوأمین و المقبوضة هی من کواکب الکلب المتقدم وفیما بینهم فیها خلافات کثیرة و فی تسمیتها بما سمّوها به احادیث و اخبار خرافات . و طلوع الغمیصاء لسنة الف و ثلثمائة للأسکندر لعشر تخلو من تموز. و العبر الّتی هی الیمانیة لثلث و عشرین لیلة منه - انتهی .
ترجمه مقاله