ترجمه مقاله

ذرة

لغت‌نامه دهخدا

ذرة. [ ] (اِخ ) نبیره ٔ صدرالعلماء او جوانی بیست و سه ساله بودآنگاه که با دوست خود حسابی روزنامه ٔ فکاهی در طهران منتشر میکرد بنام ... (؟) و اشعار فکاهی او در این روزنامه نهایت دلنشین بود. در اول انقلاب بالشویزم به سائقه عشق آزادی بشر با همکار خود حسابی با هفت قران پول سیاه بی زاد و توشه و لباس دیگری جز آنکه دربرداشتند پیاده و بی تذکره ٔ عبور از طهران به روسیه رفتند تا در نهضت نوین همکاری کنند و از آن پس خبری از وی بدست نیامد. این جوان قیافه ای نجیب و ظاهری افتاده لکن احساساتی آتشین داشت و شعر فکاهی نیکو می گفت .
ترجمه مقاله