ترجمه مقاله

ذوالتاج

لغت‌نامه دهخدا

ذوالتاج . [ ذُت ْ تا ] (اِخ ) لقب ابواحیحة سعیدبن عاص . ابن الکلبی گوید او به مکه هرگاه عمامه بر سر داشت کس دیگر به حرمت او عمامه بر سر نمی نهاد و او راتکریماً ذوالتاج می نامیدند. از المرصع ابن الأثیر به نقل از ابن الکلبی . و رجوع به ذوالعمامة شود. || لقب حارثةبن عمروبن ابی ربیعه ٔ شیبانی . || لقب لقیطبن مالک . || لقب مالک بن خالدبن صخربن ثرید. که بنوسلیم تاج بر سر او نهاده وی را ملک خود خواندند. || لقب معبدبن عامر. || لقب هوذةبن علی یمانی . و ابن الأثیر در المرصع گوید: و لم یتوّج و انما صنع له کسری خرزات .
ترجمه مقاله