ترجمه مقاله

راغب

لغت‌نامه دهخدا

راغب . [ غ ِ ] (ع ص ) مایل و خواهان . ج ، راغبون . (ناظم الاطباء). خواهان از روی حرص ، و دوستدارنده . (از اقرب الموارد). خواهان . (دهار). مأخوذ از تازی ، آرزومند و خواهان و مشتاق و طالب و مایل . (از ناظم الاطباء) : و اگر کسی این شربتها را نخواهد و به حب راغب تر بود... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
دلم بردی و گفتی دل نگه دار
که دل در عشق راغب می نماید.

عطار.


- راغب جهاد ؛ مایل بجنگ و جهاد. (ناظم الاطباء).
|| روبرگردان و اعراض کنان . (ناظم الاطباء). اعراض کننده و بی میل شونده به چیزی و ترک کننده آن را. (از اقرب الموارد). اعراض کننده از چیزی . (از المنجد). || درخواست کنان . || خاضع و خاشع. (ناظم الاطباء). زاری کننده به کسی . (از اقرب الموارد). زبون . (دهار).
ترجمه مقاله