ترجمه مقاله

رافعی

لغت‌نامه دهخدا

رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) اسفراینی ، عزالدین . بگفته ٔ عوفی از رؤسای اسفراین و معارف خراسان بود و هنر بسیار داشت و در شیوه ٔ سیاقت و دقایق محاسبت از اقران عهد ممتاز بود و با این همه فضایل ، طبعی چون آب زلال داشت ، چنانکه این چند رباعی برهان این دعوی است :
با جان جهان ز جان سخن کی گنجد
آخر چه درین میان سخن کی گنجد
با کس ز دهان تنگ او هیچ مگوی
زنهار درین سخن دهان کی گنجد.

#


سودای تو آب زندگانی ببَرَد
نادیدن تو زیب جوانی ببَرَد
بی خدمتت ای جان جهان نزدیکست
تا جان سبکروح گرانی ببَرَد.

(از لباب الالباب چ لیدن ج 1 ص 151).


و رجوع به تذکره ٔ خوشگو و روز روشن ص 235 و الذریعة ج 9 بخش دوم ص 349 شود.
ترجمه مقاله