ترجمه مقاله

رافع

لغت‌نامه دهخدا

رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) مولی عمر، حمداﷲ مستوفی او را مولای عمر خوانده و در شرح کشته شدن خلیفه ٔ ثانی گوید: اول کسی که دره داشت او [ رافع ] بود. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 185 شود.
ترجمه مقاله