رافونه
لغتنامه دهخدا
رافونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) پودنه را گویند. (آنندراج ) (از فرهنگ سروری ) (برهان ) (شعوری ج 2 ورق 14) (ناظم الاطباء) :
رنج سکبا میکشد رافونه بهر روغنش
رنج ظلمت خضر بهر چشمه ٔ حیوان کشد.
راقوته . راغوته . رجوع به راقوته شود.
رنج سکبا میکشد رافونه بهر روغنش
رنج ظلمت خضر بهر چشمه ٔ حیوان کشد.
احمد اطعمه (از فرهنگ سروری ).
راقوته . راغوته . رجوع به راقوته شود.