ترجمه مقاله

رامشی

لغت‌نامه دهخدا

رامشی . [ م ِ ] (ص نسبی ) مطرب . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ رشیدی ). بمعنی رامشگر است که سازنده و خواننده باشد. (برهان ). مطربه . (یادداشت مؤلف ). سازنده و رامشگر. (ناظم الاطباء). مطربی که سرود در پرده ٔ راه در سراید. (منتخب اللغات ) :
بر آواز این رامشی دختران
نشست و می آورد و رامشگران .

فردوسی .


تو با خنده و رامشی باش ازین
که بخشود بر ما جهان آفرین .

فردوسی .


بت رامشی و می و درغمی
بود مایه ٔ شادی و خرمی .

(ازفرهنگ شعوری ج 2).


|| خواننده . (ولف ) (از برهان ) (ناظم الاطباء). || دوستدار رامش . (یادداشت مؤلف ). || مسرور. مهذب الاسماء). شاد و مسرور :
چو بیکار باشی مشو رامشی
فکاری است بیکاری ار باهشی .

فردوسی .


نماند کس اندر جهان رامشی
نباید گزیدن جز از خامشی .

فردوسی .


بباشید ازین آمدن رامشی
گزینید گفتار بر خامشی .

فردوسی .


ترجمه مقاله