ترجمه مقاله

راهنما

لغت‌نامه دهخدا

راهنما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) رهنما. نشان دهنده ٔ راه که بعربی دلیل گویند. (از شعوری ج 2 ورق 2).هادی و نماینده ٔ راه . (آنندراج ). کسی که راه نشان میدهد. (فرهنگ نظام ). دلیل و هادی و کسی که شخصی را به راهی هدایت کند و طریق وصول به امری را به او بنماید و براستا نیز گویند. (ناظم الاطباء). بلد. (یادداشت مؤلف ). بلد راه . قلاووز. بدرقه . خفیر :
جز سایه درین راه کسی همره ما نیست
خضری بجز از نقش قدم راهنما نیست .

طبعی (از شعوری ).


دلیل ؛ راهنما. ضلاضل ؛ راهنمای ماهر. ضلضلة؛ راهنمای ماهر. مِدسَع؛ هادی و راهنما. مِسدِع ؛ راهنما. هادی ؛ راهنما. هدو؛ راهنما. (منتهی الارب ).
- راهنمای سفر ؛دلیل راه . بذق . بیذق . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به راهنمای شود.
|| بمجاز، راهبر. رهبر. مرشد. رهنمون . راهنمون . پیشوا : و جاه پدران رشدیافته ٔ خود را یافت و بر جای پیشینیان راهنمایان خویش به استقلال نشست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312). || پیشوای مذهبی . رهبر دینی . پیامبر : درمیخواهد از خدا مددکاری در آنچه او را بر آن واداشته و راهنمایانش در آنچه طلب رعایت کرده ازو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313).
ترجمه مقاله