ترجمه مقاله

رأد

لغت‌نامه دهخدا

رأد. [ رَءْدْ ] (ع اِ) زن جوان و نیکو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زن جوان و نیکو از لحاظ تشبیه بشاخه ٔ تر و تازه . (از المنجد). || خلای زمین . (آنندراج ): رأدالارض ؛ خلای آن . (منتهی الارب ). خالی بودن آن از گیاه . (ناظم الاطباء). || گیاه تر زمین . (از اقرب الموارد). || غایت چاشت . (آنندراج ):
- رأدالضّحی ̍ ؛ غایت چاشت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). وقت ارتفاع خورشید و انبساط نور در خمس اول و آن آغاز روز است . (از اقرب الموارد) :
مجدی اخیراً و مجدی اولاً شرع
و الشمس رأدالضحی کالشمس فی الطفل .

طغرایی (سراینده ٔ لامیةالعجم ).


- رأداللحی ؛ بن ریش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بن ریش باشد که بزیر گوش می آید. (از اقرب الموارد). و رجوع به رودة و رؤدة و رأدة شود.
ترجمه مقاله