ترجمه مقاله

رأم

لغت‌نامه دهخدا

رأم . [ رَءْم ْ ] (ع مص ) سخت تاب دادن : رأم الحبل رأماً؛رسن را سخت تاب داد. (از المنجد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رأم ناقه بچه یا بَوّ خود را؛ دوست داشتن و انس گرفتن و بدان مهربانی آوردن بر بچه ٔ خود و لازم گرفتن آن را. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). رأم چیزی ؛ دوست داشتن آن را و الفت گرفتن بدان . (از ناظم الاطباء). || فراهم آمدن سر ریش و نیکو و به گردیدن آن . (از منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). رِئْمان . (اقرب الموارد). || به سریشم استوار کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اصلاح کردن تیر. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله