ترجمه مقاله

رایش

لغت‌نامه دهخدا

رایش . [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) رائش . اسم فاعل از ریشه ٔ «روش »، و مخفف آن راش . میانجی میان پاره دهنده و پاره گیرنده . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و فی الحدیث : لعن اﷲ الراشی و المرتشی و الرائش ؛خدا لعنت کند به پاره دهنده و پاره گیرنده و میانجی آن دو. (از اقرب الموارد). || تیر باپر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). تیر ضعیف . (از المنجد). و رجوع به راش شود. || شتر ضعیف .(از المنجد) (از اقرب الموارد). رجوع به راش شود.
ترجمه مقاله