ترجمه مقاله

رباعی

لغت‌نامه دهخدا

رباعی . [ رُ عی ی /عی ] (از ع ، ص نسبی ، اِ) آنچه از چهار تا ترکیب شود. (از اقرب الموارد) : قصد از این آیه که پطرس به چهار دسته رباعی تسلیم شد این است که چهار مرد در وقت معین وی را حراست می کردند بدین طور که دو تا بر در ایستاده و دو تای دیگر در میان زندان با وی بودند و در هر سه ساعت یک دفعه آن دسته عوض می شد و دسته ٔ دیگر می آمد. (از قاموس کتاب مقدس ). || (اصطلاح منطق ) قضیه ٔ رباعی ، در نزد منطقیان بر قضیه ٔ موجهه اطلاق شود : و همچنانکه سالبه را باموجبه بهم حملی خوانند، مطلقه را با موجهه بهم از موجبات شمرند و چون جهت و رابطه ٔ هر دو مذکور بود قضیه رباعی باشد، چه جهت اقتضاء زیادت معنی کند بر آن سه معنی که گفته ایم . (اساس الاقتباس ص 130). و رجوع به موجهه و رباعة شود. || چهار دندان پیشین . (دهار). || ماده شتر شش ساله بهفتم درآمده . (دهار) . و رجوع به رَباعی شود. || اسب و گاو و گوسفند چهارساله . (دهار). و رجوع به رَباعی شود. || چهارحرفی . (منتخب اللغات ). || (اصطلاح صَرف ) افعالی که ماضی آنها چهار حرف اصلی داشته باشد. (از تعریفات جرجانی ). در علم صرف کلمه ای را گویند که در آن چهار حرف اصلی باشد خواه اسم مانند جعفر، و خواه فعل چون بَعْثَرَ. || (اصطلاح نحو) در علم نحو کلمه ای است که از چهار حرف ترکیب یافته باشد خواه آن چهار حرف اصلی باشند مانند بَعْثَرَ و خواه زاید مانند اَکْرَم َ و قاتَل َ و صَرَّف ّ. مولوی عصام الدین در حاشیه ٔفوایدالضیائیة (در بحث امر) گفته است که این تعریف در نحو مستعمل است ، اما در صرف آن است که کلمه از چهار حرف اصلی ترکیب یابد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله