ترجمه مقاله

ربع

لغت‌نامه دهخدا

ربع. [ رُ ] (ع مص ) بازایستادن و خود را بازکشیدن از کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بازایستادن . (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادراللغة زوزنی ). || بدست سنگ برداشتن جهت آزمایش قوت . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). سنگ افراشتن . (مصادراللغة زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || چهارتو تافتن زه کمان و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بهر چهار روز یک روز نوبت آب یافتن شتر و آن چنان باشد که شتران را سه روز یا چهار روزو سه شب از آب بازدارند و چهارم بر آن آیند. || در فراخی سال رسیدن قوم . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تب ربع گرفتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مصادراللغة زوزنی ) (مجمل اللغة). || بمربعة بار شتر نهادن . || چشم داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چهاریک مال گرفتن از قوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از تاج المصادر بیهقی ) (مصادراللغة زوزنی ). || چهارم قوم شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چهارم شدن . (مصادراللغة زوزنی ). || چهاریک غنیمت ستدن و این در جاهلیت بود و در اسلام خمس است . || بازماندن و کوتاهی نمودن از کسی . || بچرا گذاشته شدن و خوردن بطوری که بخوابند و آب بنوشند. || فرمان دادن مرد به هرچه که خواهد. || چهل تا ساختن قوم را بذات خود یا چهل وچهار. || قرار گرفتن و آرام نمودن . || باران ربیع رسیدن قوم را: رُبِعَ القوم (مجهولاً). (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله