ترجمه مقاله

رجال السبعة

لغت‌نامه دهخدا

رجال السبعة. [ رِ لُس ْ س َ ع َ ] (اِخ ) مؤلف شدالازار گوید: من از نامها و نسبها و خبرهای آنان آگاهی ندارم جز اینکه روایت شده است : مردی نیکوکار در «درب اصطخر» بود که مردگان را غسل می داد و گفته می شد وی از اولیاست . این مرد گفته است : شبی در خانه بودم وپاسی از شب گذشته بود ناگاه در را زدند. گفتم کیست ؟ مردی گفت : مرده ای هست میخواهیم او را حالا غسل دهی . بیرون آمدم . پیرمردی صوفی را دیدم که اثر عبادت و نورولایت از چهره اش هویدا بود. سلام کردم و گفتم : اینجا کسی نیست تا در این کار مرا کمک کند. گفت : تو بیا، آنجا هست کسی که به تو یاری کند. پس گفتم : می روم بسم اﷲ. او حرکت کرد من نیز بدنبال او براه افتادم تا به درب اصطخر رسیدم ، وی دست بر در گذاشت ، در باز شد و ما بیرون شدیم ، من تعجب کردم زیرا با وی کلیدی نبود. برگشتم و به در دست زدم دیدم بسته است بشگفت افتادم و با وی آمدم تا بجایی در نزدیکی مصلی رسیدم که امروزه صندل نامیده میشود. مرا گفت : ساعتی اینجا توقف کن . من نیز یک ساعت درنگ کردم . سپس داخل شدم . دیدم آن مرد مرده و روی بسوی قبله کرده است . من در این کار حیران شدم . ناگهان شش تن حاضر شدند در حالتی که کفن و حنوطی در دست داشتند. آنان در غسل میت مرا یاری کردند و من غسل دادم و کفن کردم . آنان مرده را برداشتند و بیرون شدند. من همراه آنان خارج شدم و ماندم ، دستهایم را شستم . وقتی که بیرون آمدم فضایی بود گشاده ، از در و دیوار و از آنان اثری نبود. نماز خواندم و خوابیدم ، همین که صبح شد در همینجا قبر تازه ای دیدم که در آن آب پاکی پاشیده اند، گمان کردم که قبر همان مرد است . پس از چندی در همانجا قبر تازه ٔ آب پاشیده ٔ دیگری دیدم و همینطور تا شماره ٔ قبرها به هفت رسید. گفته میشود آنان همان اوتاد هفت گانه هستند که به برکت آنان برای مردم باران نازل میشود و بیکدیگر مهر میورزند و از همگان رفع بلا می گردد. (از شدالازار ص 409).
ترجمه مقاله