ترجمه مقاله

رجل

لغت‌نامه دهخدا

رجل . [ رَ ج ُ ] (ع اِ) مقابل زن . (از اقرب الموارد). مرد مقابل زن یعنی وقتی که بالغ شده محتلم گردد،و یا از وقتی که متولد میشود اطلاق رجل بر آن میگردد. (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جنس نر از بنی آدم آنگاه که از بچگی به بلوغ رسد. (از تعریفات جرجانی ). مردی که به حد بلوغ رسیده باشد. (غیاث اللغات ). در لغت مقابل مراءة است و در اصطلاح فقها اطلاق میشود بر ذکر مقابل انثی از یکی از دو ثقل . قوله تعالی : و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن . (قرآن 6/72). و کودک و خصی از ذکور داخل در آیت مواریث باشند بموجب این آیت : و ان کان رجل یورث کلالة. (قرآن 12/4). (از کشاف اصطلاحات الفنون ). ج ، رِجال ، رِجالات ، رِجْلة، مَرْجَل ، اَرْجُل . (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ): ما جعل اﷲ لرجل من قلبین فی جوفه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 684).
- رجل سیاسی ؛ مرد سیاسی . سیاستمدار. (فرهنگ فارسی معین ).
- رجل کامل ؛ مرد کامل و تمام . (فرهنگ فارسی معین ).
- || کسی که به ارشاد مرشد کامل قطع طریق کرده و از ظاهر گذشته و از سرحد محسوس و معقول گذر کرده به انوار تجلیات اسمایی واصل شده و در پرتو نور احدی محو گردیده به بقای احدیت باقی شده و متحقق به جمیع اسماء و صفات الهی گردیده باشد. (فرهنگ فارسی معین از شرح گلشن راز ص 288 و فرهنگ اصطلاحات عرفانی سجادی ). || مرد بسیارجماع . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || موی میان فروهشته و مرغول . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || پیاده . (از اقرب الموارد). مرد پیاده . ج ، رِجال ، رِجالات ، رِجْلة، رِجَلة، رَجْله ، مَرْجَل ، اَراجِل . (از تاج العروس ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیاده . ج ، رَجّالة، رَجّال ، رُجّالی ̍، رَجالی ̍، رُجالی ̍، رَجْلان ، رَجْلة، رِجْلة، اَرْجُل ، اَراجِل ، اَراجیل . (منتهی الارب ). || (ص ) مرد هشته موی و یا آنکه موی وی میان فروهشته و مرغول باشد. (از ناظم الاطباء). و رجوع به رَجَل ، رَجِل و رجل الشعر شود. || کامل . (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). بنابر این با آوردن پیاده «راجل » زاید است به خصوص که آنرابه کامل اضافه کرده است چه در تاج العروس هر یک از راجل و کامل بمعنی جداگانه ای است برای رجل و بدینسان مثال آرد: یقال : هذا رجل ٌ ای راجل ٌ، و هذا رجل ٌ ای کامل ٌ. در اقرب الموارد نیز آرد: و الرجل الکامل فی الرجولیة، و منه : انما رجل الدنیا و واحدها. (یادداشت مرحوم دهخدا). کامل در مردی ، و منه : «انما رجل الدنیا و واحدها» و فلان رجل فی الرجال ای کامل بین الرجولیة. ج ، رِجال ، رَجْلة، مَرْجَل ، اَراجِل ، رَجالات . (اقرب الموارد). || مرد مردانه و دلیر و بهادر و بزرگوار و نامدار. (ناظم الاطباء). و رجوع به رَجَل و رَجِل شود.
ترجمه مقاله