ترجمه مقاله

رجل

لغت‌نامه دهخدا

رجل . [ رِ ] (ع اِ) پای . ج ، اَرْجُل . (ناظم الاطباء) (دهار) (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ترتیب عادل ص 51) (آنندراج ) قدم . ج ، اَرْجُل . (اقرب الموارد). پا. (غیاث اللغات ). از بیخ ران تا پای . ج ، اَرْجُل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، رَجْلات ، رِجْلات . (ناظم الاطباء). || پاره ای از هر چیزی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بخشی از چیزی . (از اقرب الموارد). || نصف مشک از شراب و از روغن زیتون . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || گروه بزرگ از ملخ ، و هو جمع علی غیر لفظ الواحد و هو کثیر فی کلامهم کصوار لجماعة البقر و خیط لجماعة النعام و عانة لجماعة الحمیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ازار یک ته . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). شلوار یک ته . (از اقرب الموارد). || بهره و حصه ٔ چیزی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بهره و قسمتی از چیزی . (از اقرب الموارد). || مرد بسیارخواب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد که بسیار بخوابد. (از اقرب الموارد). || کاغذ سپید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || هلاکت . || عذاب . || فقر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). فقر و پریشانی . (از اقرب الموارد). || پلیدی مردم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). سرگین مردم . (ازاقرب الموارد). || لشکر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). سپاه . (از اقرب الموارد). || عهد و زمانه ، یقال : کان ذلک فی رجل فلان ؛ یعنی بود آن در عهد و زمانه و حیات فلان . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و فی الحدیث «لا اعلم نبیاً هلک علی رجله من الجبابرة ما هلک علی رجل موسی »؛ ای فی زمانه . (از اقرب الموارد). || فلان قائم علی رجل : مستعد و آماده است برای فلان کار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).مستعد و آماده است برای فلان کار. (اقرب الموارد). || گوشه ٔ برجسته ٔ زبرین کمان . (آنندراج ). || هر دو طرف تیر. (آنندراج ) . || (اِمص ) پیشرسی . ج ، اَرْجال . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیشی داشتن . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله