ترجمه مقاله

رحال

لغت‌نامه دهخدا

رحال .[ رِ ] (ع اِ) نوعی از فرش و گستردنی . (ناظم الاطباء). گستردنی یمنی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). گستردنی یمنی یا آنکه در یمن ساخته شود. (از اقرب الموارد). || ج ِ رَحْل . (منتهی الارب ). ج ِ رَحْل . بارها. (حاشیه ٔ دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ). || ج ِ رحل که به معنی کوچ کردن و پالان شتر است . (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به رحل شود. || یا ابن ملقی الرحال ؛ در شتم گویند. (ناظم الاطباء). || آنچه برای سفر مهیا کنند :
پس به گردونش نهاد او و عیال او
گاو و گردون بکشیدند رحال او.

منوچهری .


او را بشکست و اموال و رحال و اثقال او برگرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 390).
فکندم رحال و زمام جنیبت
و الهمت بالنحر و النحر واجب .

(منسوب به حسن متکلم ).


ترجمه مقاله