ترجمه مقاله

رخی

لغت‌نامه دهخدا

رخی . [ رَ خی ی ] (ع ص ) رجل رخی ؛ مرد فراخ زیست . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
- رخی البال ؛ آنکه در نعمت و فراخی و آسایش و فراخی زندگانی است . (از ناظم الاطباء). واسعالحال . (از اقرب الموارد) : اذا تمشی [ الخمر ] فی عظامک جعلک خالی الذرع فسیح الباع رخی البال رحب الهمة واسعالنعمة... (شریشی ).
|| عیش فراخ . (دهار).
ترجمه مقاله