ترجمه مقاله

رخ

لغت‌نامه دهخدا

رخ . [ رُخ خ ] (ع اِ) رُخ . گیاهی است نرم و سست . (از اقرب الموارد). || مهره ای است در شطرنج . ج ، رِخاخ ، رِخَخة. رخ شطرنج . (دهار). مهره ای است در شطرنج که با آن بازی کرده شود. (از اقرب الموارد). و رجوع به رُخ (مخفف ) در این معنی شود. || (اِخ ) مرغی است بزرگ جثه که کرگدن را به منقار یا به چنگال برداشته می پرد و جاحظ گفته است این همان مرغی است در جزایر چین که یک بال آن ده هزار باع درازا دارد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). مرغی است بزرگ و یکی آن رُخّة است . (از اقرب الموارد). رجوع به رُخ مخفف در این معنی شود.
ترجمه مقاله