ترجمه مقاله

رزانت

لغت‌نامه دهخدا

رزانت . [ رَ ن َ ] (ع اِمص ) رزانة. آهستگی و گرانباری و سنگینی . (ناظم الاطباء). آهستگی و گرانباری . (غیاث اللغات ) (بحر الجواهر). آهستگی . (از کشاف زمخشری ). سنگینی . آهستگی . (فرهنگ فارسی معین ). || آرمیدگی و استواری و وقار. (ناظم الاطباء). سنجیدگی و ثابت قدمی . آرمیدگی و استواری . (غیاث اللغات ). استحکام . وقار. متانت . (یادداشت مؤلف ). بردبار و صاحب وقار شدن . (فرهنگ نظام ). باوقار بودن .سنگین بودن . وقار. (فرهنگ فارسی معین ) :
کوه است بارزانت و نار است باعلو
باد است باسیاست و آب است باصفا.

مسعودسعد.


چون کاری آغاز کند [شیر]... در تقریر فواید و منافع آن مبالغت کنم تا شادی او به متانت رأی و رزانت عقل خویش بیفزاید. (کلیله و دمنه ). از حصافت عقل و رزانت رأی و نیت صافی و مکرمت وافی ناصرالدین همین توقع داریم که خانه یکی داند و طریق مجانبت یکسو نهد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 242). || خردمندی . (از کشاف زمخشری ) :
قابل و لاحق رزانت او
مهبط وحی حق امانت او.

سنایی .


ترجمه مقاله