ترجمه مقاله

رستخیز برانگیختن

لغت‌نامه دهخدا

رستخیز برانگیختن . [ رَ ت َ / رَ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) محشر برپا کردن . غوغا افکندن . هنگامه بپا کردن :
من و این سواران و شمشیر تیز
برانگیزم اندر جهان رستخیز.

فردوسی .


وگرنه من و گرز و شمشیر تیز
برانگیزم اندر جهان رستخیز.

فردوسی .


زدی گردنش را به شمشیر تیز
برانگیختی از جهان رستخیز.

فردوسی .


عشقت آتش ز جان برانگیزد
رستخیز از جهان برانگیزد.

خاقانی .


در این سو سکندر به شمشیر تیز
برانگیخته از جهان رستخیز.

نظامی .


رجوع به رستخیز و رستخیز انگیختن و رستخیز برآوردن شود.
ترجمه مقاله