ترجمه مقاله

رسمیت

لغت‌نامه دهخدا

رسمیت . [ رَ می ی َ ] (از ع ، ص جعلی ) رسمی بودن . (فرهنگ فارسی معین ). قانونی بودن . صورت قانونی داشتن : ساعت هشت صبح رئیس مجلس سنا رسمیت جلسه را اعلام کرد.
- به رسمیت شناختن ؛ رسمی دانستن . (فرهنگ فارسی معین ). قانونی شناختن . قانونی دانستن . (یادداشت مؤلف ): دولت ایران دولت جدید اسپانیا را به رسمیت شناخت . (یادداشت مؤلف ).
- رسمیت پیدا کردن ؛ رسمیت یافتن . قابلیت اجرا یافتن . (یادداشت مؤلف ). برسمیت شناخته شدن . (فرهنگ رازی ).
ترجمه مقاله