ترجمه مقاله

رسن بازی

لغت‌نامه دهخدا

رسن بازی . [ رَ سَم ْ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل رسن باز. ریسمان بازی . (فرهنگ فارسی معین ) :
آن رسن کش به لیمیاسازی
من بیچاره در رسن بازی .

نظامی .


عنکبوتی شدم ز طنازی
وآن شب آموختن رسن بازی .

نظامی .


بر آن فرضه بی آنکه اندیشه کرد
رسن بازی هندوان پیشه کرد.

نظامی .


ولی باد از رسن پایت ربوده ست
رسن بازی نمیدانی چه سود است ؟

نظامی .


چند با تو بگویم که معلق زدن بیاموز و سگ از چنبرجهانیدن و رسن بازی تعلم کن تا از عمر خود برخوردار شوی . (از منتخب لطائف عبید زاکانی ). و رجوع به رسن باز و مترادفات کلمه شود.
ترجمه مقاله