ترجمه مقاله

رسول

لغت‌نامه دهخدا

رسول . [ رَ ] (ع اِ) پیغام . || (اِ مص ) پیغامبری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اسم است به معنی رسالت ، و اصل آن مصدر و فعل آن مرده (متروک ). (از اقرب الموارد). اسم به معنی رسالت است . (از متن اللغة) :
رسول خودسخنی باشد از خدای به خلق
چنانکه گفت خداوند خلق در عیسی .

ناصرخسرو.


|| پیغامبر. ج ، اَرْسُل و رُسُل و رُسَلاء. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). پیغامبر. (دهار) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). پیغمبر فرستاده شده .(ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (مهذب الاسماء). ج ،رُسْل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نبی . (فرهنگ فارسی معین ). پیامبر. پیغامبر. پیمبر. پیغمبر. (یادداشت مؤلف ). در عرف مسلمانان کسانی را گویند که خداوندبرای راهنمایی بشر و دین حق فرستاده ، و در قرآن نوح و لوط و اسماعیل و موسی و عیسی و هود و شعیب و صالح و خاتم آنان حضرت محمد یاد شده است . (از اعلام المنجد). و قوله تعالی : انّا رسول رب العالمین .(قرآن 16/26). و نگفت رُسُل از اینروست که در وزنهای فَعول و فَعیل واحد و جمع و مذکر و مؤنث یکی است .(ناظم الاطباء). پیغمبری که صاحب کتاب باشد به خلاف نبی که آن اعم است خواه صاحب کتاب باشد خواه نباشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کسی که خداوند او را برای تبلیغ احکام خود بسوی مردم برانگیخته است . (از تعریفات جرجانی ). کلبی و فراء گفته اند هر رسولی نبی است ولی عکس آن درست نیست ولی معتزله گفته اند میان آن دو فرقی نیست زیرا خداوند تعالی حضرت محمد را یک بار به لفظ نبی و بار دیگر به لفظ رسول خطاب فرموده است . (از تعریفات جرجانی ). پیغامبر، و در امتیاز رسول بر نبی گفته اند که به نبی وحی آید نه برای ارسال بدیگران برخلاف رسول . (یادداشت مؤلف ) :
سر نامه بنوشت نام خدای
محمد رسولش بحق رهنمای .

فردوسی .


که خورشید بعد از رسولان مه
نتابید بر کس ز بوبکر به .

فردوسی .


نیاید از تو بخیلی چو از رسول دروغ
دروغ بر تو نگنجد چو بر خدای دوی .

منوچهری .


خرد سوی انسان رسول نهانیست
بدل در نشسته بفرمان یزدان .

ناصرخسرو.


برای ارشاد و رسالت ایشان رسولان فرستاده . (کلیله و دمنه ).
رسول کائنات احمد شفیع خلق ابوالقاسم
جمال جوهر آدم کمال گوهر هاشم .

خاقانی .


- آل رسول ؛ مراد فرزندان حضرت محمد (ص ). کنایه از سادات بنی فاطمه که از نسل حضرت رسول اند : یکسو شده ام از خدا و رسولش . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318).
اگر دعوتم رد کنی ور قبول
من و دست ودامان آل رسول .

سعدی (بوستان ).


- اولاد رسول ؛ کنایه از سادات بنی فاطمه :
اینها که همه دشمن اولاد رسولند
از مادراگر هرگز نایند روایند.

ناصرخسرو.


- رسول حجاز ؛ مراد حضرت محمد (ص ) است . (یادداشت مؤلف ) :
ترا هست محشر رسول حجاز
دهندت به پول چنیود جواز.

عنصری .


- رسول حق ؛ پیغمبر خدا. کنایه از حضرت محمد (ص ). (یادداشت مؤلف ) :
قول رسول حق چو درختی است بارور
برگش ترا که گاو تویی و ثمر مرا.

ناصرخسرو.


- رسول خدا ؛ آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله . (ناظم الاطباء). کنایه از حضرت محمد (ص ). آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله . (ناظم الاطباء) :
چهارم علی بود جفت بتول
که او را ستاید بخوبی رسول .

فردوسی .


دین خدای ملک رسول است و خلق پاک
امروز بندگان رسولند و رعیتش .

ناصرخسرو.


گویید که تو حجت فرزند رسولی
زین درد همه سال به رنجید و بلایید.

ناصرخسرو.


رسول کو و مهاجر کجا و کو انصار
کجا صحابه ٔ اخیار و تابع اخیر.

ناصرخسرو.


و خدیجه سیده ٔ زنان عالم بود رسول را همه ٔ فرزندان از خدیجه بود. (قصص الانبیاء ص 216).
ای از عروس نه فلک اندر کمال بیش
وز نه زن رسول به ده نوع یادگار.

خاقانی .


شنیدم که طی در زمان رسول
نکردند منشور ایران قبول .

خاقانی .


همی گفت گریان بر احوال طی
بسمع رسول آمد آواز وی .

سعدی (بوستان ).


و رجوع به ضحی الاسلام ج 3 ص 2، 38، 76، 138، 351 و 354 و سبک شناسی ج 3 ص 18، 36، 115، 118، 220 و 250 و فیه مافیه ص 81، 105، 135، 163 و 239 و فهرست آن و تاریخ کرد ص 1 و التفهیم حاشیه ٔ ص 200 و تاریخ بخارا ص 27 و غزالی نامه حاشیه ٔ ص 70 و ص 71 و حاشیه ص 193 و 241 شود.
- مدینه ٔ رسول ؛ شهر مدینه : مأمون گفت : سخت صواب آمد و کدام کس را ولیعهد کنم ؟ گفت : علی بن موسی الرضا علیه السلام که امام عصر است و به مدینه ٔ رسول علیه السلام می باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 136).
|| فرستاده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (قاموس کتاب مقدس ) (از اقرب الموارد). فرستاده . (دهار) (یادداشت مؤلف ) (لغت فرس اسدی ). فرسته . (لغت فرس اسدی ، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ نخجوانی ). اجری . جری . (منتهی الارب ). قاصد و پیک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از شرح نصاب ). برید. پیغام گزار. پیام گزار. پیغام آور. مندوب . نماینده . در لغت به معنی آنکه از طرف فرستنده ای به اداء رسالت و پیغام مأمور باشد اعم از اینکه پیغام را برساند یا بگیرد. (از تعریفات جرجانی ). آنکه مأمور ابلاغ پیغام از جانب کسی به دیگری است . فرستاده . قاصد. پیک . (فرهنگ فارسی معین ). پیغام آور و پیک و چرگر و پیهورده . (ناظم الاطباء). سفیر :
اگر خزان نه رسول فراق بود چرا
هزار عاشق چون من جدا فکند از یار.

فرخی .


و بهرام رسولان را فرستاد و نرم و درشت پیغامها داد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 98).
گر صد پسر بُدَم همه را کردمی فدا
آن روز کآمدش ز رسول اجل پیام .

خاقانی .


گر رسولان وفا نامه نیارند به تو
هم به زنهار جفا از تو پیامی برسد.

خاقانی .


رسولان طغان خان ملک ترک حاضر بودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 275). به زبان رسولان از زبان ایلک خان تبرا میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 331). رسولان با حصول مقصود و وصول مطلوب بازگشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 377).
چون رسول روم این الفاظ تر
در سماع آورد شد مشتاقتر.

مولوی .


گر نیاید بگوش رغبت کس [ نصیحت ]
بر رسولان پیام باشد و بس .

(گلستان ).


گر نشنوی نصیحت و گر بشنوی بصدق
گفتیم و بررسول نباشد بجز بلاغ .

سعدی .


به نیکی و بدی آوازه در بسیط جهان
سه کس برند غریب و رسول و بازرگان .

سعدی .


رسول شروان چون خوانی آن بزرگی را
که در جهان سخن ملک او سلیمانیست .

افضل الدین ساوی .


- رسول کردن ؛ قاصد کردن . پیک فرستادن :
از دل به دلت رسول کردیم
وز دیده زبان راز بستیم .

خاقانی .


|| ایلچی و سفیر. (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت مؤلف ) : آنچه بنام خلیفه بود نزدیک وی بردند و صدهزار درم صلت مر رسول را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 297). و روز دیگر که بار داد با دستار سپید و قبای سپید بود و همه اولیا و حشم و حاجبان با سپید آمدند و رسول را بیاوردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 291). لشکر بر سلاح و برگستوان و جامه های دیبای گوناگون با عماریها و سلاحها به دورویه بایستادند با علامتها تا رسول را در میان ایشان گذرانیده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 290). امیر مثال داد خواجه بونصر مشکان را تا نزدیک خواجه ٔ بزرگ رود تا تدبیر عهد بستن خلیفه و بازگردانیدن رسول پیش گرفته آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 293). بر اثر ایشان خواجه علی میکائیل و قضات و فقها و علما و زعیم و اعیان بلخ و رسول خلیفه با ایشان در این کوکبه بر دست راست علی میکائیل . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 292). رسول بر سیرت و خرد پادشاه دلیل باشد. (سیاستنامه ٔ خواجه نظام الملک ). || صدیق . (ناظم الاطباء). || باهم و موافق در تیراندازی و مانند آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). موافق تو در تیراندازی و جز آن . ج ، رُسل ، رُسُل ، رُسَلاء. (از اقرب الموارد). || (اِخ ) این لفظ در حق عیسی گفته شده است زیرا که رسول خدا او بود که ازبرای نجات جهان فرستاده شد. (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به عیسی و مسیح در همین لغت نامه شود.
ترجمه مقاله