ترجمه مقاله

رشد

لغت‌نامه دهخدا

رشد. [ رُ ] (ع مص ) به راه شدن . (از آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ). هدایت شدن . (از اقرب الموارد). راه راست یافتن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). راه راست گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (یادداشت مؤلف ). || (اِمص ) تمیز نیک و بد. استقامت بر راه حق و تصلب در آن . استقامت در طریق حق و قرار و پایداری در آن . رَشَد. رشاد. بسامانی . برهی . براهی . (یادداشت مؤلف ). استقامت در راه حق با استواری در آن . ضدغی . (از اقرب الموارد). راست ایستادن در راه حق با ثبات و قرار. (منتهی الارب ). || رستگاری . مقابل غی . خلاف گمراهی و نابسامانی و نابراهی . (یادداشت مؤلف ).
- راه رشد؛ راه رستگاری . راه صلاح و صواب : راه رشد خود را بندید [ بوسهل ] و آن باد که در او شده بود از آنجا دور نشد و از تسحب و تبسط بازنایستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334). باد تخت و ملک در سر برادر ما شده بود... و شب روز به نشاط مشغول شده . راه رشد بندید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ج 74).
|| (اِ مص )در تداول فارسی زبانان ، رشد کردن . نمو کردن . بالا کردن . (یادداشت مؤلف ). نشو و نما.
- امثال :
رشد زیادی مایه ٔ جوانمرگی است . (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 868).
- حد رشد ؛ حد تکامل . حد بلوغ . رسیدن به سنی که مسائل اجتماعی و امور زندگی و خیر و شر را بتوان تشخیص داد.
- رشد اجتماعی ؛ تکامل اجتماعی . درک اجتماعی . (یادداشت مؤلف ). فهم و درک مسائل اجتماعی .
- رشد سیاسی ؛ تبحر و آگاهی در سیاست . (یادداشت مؤلف ). درک و استنباط امور سیاسی . فهم سیاسی .
- رشد ملی ؛ تکامل از حیث درک حقوق و وظایف ملی . فهم و درک مسائل ملی و میهنی . (یادداشت مؤلف ).
- رشدیافته ؛ تکامل یافته . ترقی کرده . (یادداشت مؤلف ).
- || هدایت شده : جاه پدران رشیافته ٔ خود یافت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312).
|| در شرع رشد عبارت است از سلوک راه راست یعنی صلاح راه دین و اصلاح مال ، کما قال اﷲ تعالی : ابتلوا الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح فان آنستم منهم رشداً فادفعوا الیهم اموالهم . (قرآن 6/4). (آنندراج ). در فقه ، حفظ مال . اختیار ملایم در تصرفات . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله