ترجمه مقاله

رشکناک

لغت‌نامه دهخدا

رشکناک . [ رَ ] (ص مرکب ) حسود و بدخواه . (ناظم الاطباء). پرحسد. رشکن . (یادداشت مؤلف ). اصاب ؛ رشکناک گردیدن . صبب ؛ رشکناک گردیدن به ... (منتهی الارب ) :
زاهدی را بد یکی زن همچو حور
رشکناک اندر حق او، بس غیور.

مولوی .


و رجوع به رشکن و رشکین شود.
ترجمه مقاله