ترجمه مقاله

رش

لغت‌نامه دهخدا

رش . [ رَ ] (اِ) نوعی از جامه ٔ ابریشمین گرانبها. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان ) (فرهنگ اوبهی ) (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (ازفرهنگ جهانگیری ) (از غیاث اللغات ) (از شعوری ج 2 ورق 8) (از فرهنگ سروری ) (از فرهنگ رشیدی ) :
تا شود از باد آبان باغ پردینار زرد
تا شود از ابرنیسان باغ پر دیبای رش .

عبدالواسع جبلی .


سائل از جامه خانه ٔ تو برد
اطلس و خزّ و توزی و کژ و رش .

سوزنی .


فراش صنع قدرت او گسترد بساط
از حزمه حزمه حله و از رزمه رزمه رش .

سوزنی .


بر قد لاله قمر دوخت قباهای رش
خشتک نفطی نهاد بر سر چین قبا.

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 37).


اگرچه دامن کوه است جای پرورشش
بساط کوه که خار است اطلس و رش باد.

کمال الدین اسماعیل .


ترجمه مقاله