ترجمه مقاله

رش

لغت‌نامه دهخدا

رش . [ رَش ش ] (ع مص ) چکانیدن آب و خون و اشک . (ناظم الاطباء). || چکیدن آب و خون و اشک . (فرهنگ فارسی معین ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). برفشاندن آب و خون و اشک . ترتاش . (از اقرب الموارد). || زدن کسی را زدنی دردناک . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). زدن دردناک . || با آب پاش آب فشاندن بافنده بر بافته . (از اقرب الموارد). || باران ریزه باریدن آسمان . (ناظم الاطباء). باران اندک باریدن آسمان . (ازاقرب الموارد). ریزه باریدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || شستن چیزی . (از اقرب الموارد). || آب زدن . (دهار) (غیاث اللغات ). آب زدن جایی را. (منتهی الارب ). آب بزدن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). آب پاشیدن . (از شعوری ج 2 ورق 8) (از اقرب الموارد). || در عربی امر به پاشیدن . (لغت محلی شوشتر). || صب . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله