ترجمه مقاله

رصدبند

لغت‌نامه دهخدا

رصدبند. [ رَ ص َ ب َ ] (نف مرکب ) واضع زیج و قوانین نجومی و هودل بند. (ناظم الاطباء). واضع قوانین نجومی . منجمی که در زیجات بُعد کواکب را نویسد. (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). آنکه رصد بندد. منجم . راصد. (فرهنگ فارسی معین ). منجم و ستاره شناس ، زیرا که همیشه چشم بر کواکب دارد. (از آنندراج ) :
رصدبندان بر او مشکل گشادند
طرب را طالعی میمون نهادند.

نظامی .


خضر سکندرمنش چشمه رای
قطب رصدبند مجسطی گشای .

نظامی .


جهان فیلسوف جهان خواندم
رصدبند هفت آسمان داندم .

نظامی .


چون بلیناس روم صاحب رای
هم رصدبند و هم طلسم گشای .

نظامی .


ترجمه مقاله