ترجمه مقاله

رصد

لغت‌نامه دهخدا

رصد. [ رَ ص َ ] (ع اِ) گروه چشم دارندگان ، مفرد و جمع ومذکر و مؤنث در آن یکی است ، گاهی ارصاد گویند به لفظ جمع. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نظرکنندگان . (از غیاث اللغات ). || گیاه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). گیاه اندک . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). || باران اندک . ج ، ارصاد. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). باران . ج ، ارصاد. (از اقرب الموارد). اول باران .(مهذب الاسماء). || ج ِ راصد، و آن کسی است که در مرصد یعنی در راه برای نگهبانی می نشیند، و بعد به کسانی که به کار ستاره نگری می پردازند و آنگاه به رصدگاه اطلاق شده است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله