ترجمه مقاله

رضی

لغت‌نامه دهخدا

رضی . [ رَ ] (اِخ ) رضی آرتیمانی . میرزا رضی پدر میرزا ابراهیم ادهم ، معاصر شاه عباس اول . آرتیمان از محال تویسرکان است . سرخلیفه ٔ عارفان آگاه و مسند معرفت را شاه بود. فروتن و باگذشت بود و اشعار زیر از اوست :
بس که بر سر زدم ز فرقت یار
کارم از دست رفت و دست از کار
آن قدر شور نیست در سر تو
که پریشان شود ازو دستار.
آموخت ما را آن زلف و گردن
زنار بستن ، بت سجده کردن
آن تار گیسو بر گردن او
هرکس که بیند خونش به گردن .
سرم سودا دلم پروا ندارد
صباحم شب شبم فردا ندارد
رضی رفته ست قربان سر تو
ندارد این همه غوغا ندارد.
(از تذکره ٔ نصرآبادی ج 2 صص 273 - 274).
رجوع به ریاض العارفین صص 80-81 و ریاض الجنة روضه ٔ 5 قسم 2 ص 831 و صبح گلشن صص 179 - 180 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و نتایج الافکار ص 265 و 264 و فرهنگ سخنوران شود.
ترجمه مقاله