ترجمه مقاله

رفو زدن

لغت‌نامه دهخدا

رفو زدن . [ رَ / رُ زَ دَ ] (مص مرکب ) رفو کردن . اصلاح و مرمت کردن دریده و رفته ٔ جامه یا پارچه را :
به چاک رفته ز دست جنون سوی دامن
به غیر سوزن مژگان که زد رفو گستاخ .

واله ٔ هروی (از آنندراج ).


هر چند رفو زدیم شد چاک
این سینه همه به دوختن رفت .

ملا حیاتی گیلانی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله