ترجمه مقاله

رفیف

لغت‌نامه دهخدا

رفیف . [ رَ ] (ع اِ) آسمان خانه و سقف . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). سقف . (از اقرب الموارد). آسمانه . || درخت تر جنبان و غیر آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || فراخ سالی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). خصب . یقال : ارض ذات رفیف ؛ ای خصب . (اقرب الموارد). || سوسن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از تاج العروس ). || روزن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). روشن (روزن ). (از اقرب الموارد). || جامه ٔ تنگ . || ذات الرفیف ؛ کشتیهای بهم بسته در دریا جهت عبور ملوک و امرا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). در شعر اعشی دو یا سه کشتی بهم بسته برای عبور پادشاه ، گویند مقصود او در شعر بساتین است . (از اقرب الموارد).
- رفیف الاخلاق ؛ نیکخوی . از رفیف به معنی گیاه در اهتزاز بسبب سرسبزی و نضارت . (از اقرب الموارد). خوش خوی . خوش خلق .
ترجمه مقاله