رماح
لغتنامه دهخدا
رماح . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رُمْح . نیزه ها. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(از اقرب الموارد). رجوع به رُمْح شود :
میزبانان من سیوف و رماح
میهمانان من کلاب و نمور.
ز رای و عزم تو گردون و دهر از آن ترسد
که این کشنده سیوف است و آن زدوده رماح .
میزبانان من سیوف و رماح
میهمانان من کلاب و نمور.
مسعودسعد.
ز رای و عزم تو گردون و دهر از آن ترسد
که این کشنده سیوف است و آن زدوده رماح .
مسعودسعد.