ترجمه مقاله

رمص

لغت‌نامه دهخدا

رمص .[ رَ م َ ] (ع اِ) خم چشم که در گوشه ٔ چشم گرد آید وخشک شود. (منتهی الارب ). چرک سفید و خشک شده که در گوشه ٔ چشم گرد آید. (از اقرب الموارد). چرک سفید که در کنج چشم گرد آید و آنچه روان شود آن را غَمَص گویند. (غیاث اللغات ). پیخ . پوخ . (ناظم الاطباء). قی . ژفک . (زمخشری ). ژفکاب . پیخال . کیغ. (یادداشت بخط مؤلف ). || (مص ) خم آوردن چشم . (از منتهی الارب ).جاری شدن چرک از چشم . (از اقرب الموارد). جمع شدن چرک در گوشه ٔ چشم . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). و در حدیث است : «کان الصبیان یصبحون غُمْصاً رُمْصاًو یصبح الرسول صقیلاً دهیناً». (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله