رمنده
لغتنامه دهخدا
رمنده . [ رَ م َ دَ / دِ ] (نف ) رم کننده . آنچه یا آنکه خوی رمیدن دارد. جانور رموک : اوابد؛رمندگان . (ربنجنی ). رجوع به رمیدن شود :
رمنده ددان را همه بنگرید
سیه گوش و یوز از میان برگزید.
رمنده ددان را همه بنگرید
سیه گوش و یوز از میان برگزید.
فردوسی .