ترجمه مقاله

رم زده

لغت‌نامه دهخدا

رم زده . [ رَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گریخته . (آنندراج ). رم دیده . رم کرده . رم خورده . رجوع به رم دیده و رم خورده و رم کرده شود :
رشته ٔ جذب محبت نکند کوتاهی
چه شد ای رم زده ، آهوی بیابان شده ای .

وحید (از آنندراج ).


ترجمه مقاله