ترجمه مقاله

رم کرده

لغت‌نامه دهخدا

رم کرده . [ رَ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گریخته . رم زده . رم دیده . (آنندراج ). رجوع به رم زده و رم دیده شود :
هرچند که بر چشم تو شوخی است مسلم
پیش دل رم کرده ٔ ما آهوی لنگ است .

صائب (از آنندراج ).


ترجمه مقاله