ترجمه مقاله

رنگ بردن

لغت‌نامه دهخدا

رنگ بردن . [ رَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) رنگ اصلی چیزی را زایل ساختن . چیزی را از رنگ اصلی بگردانیدن . تغییر دادن و دگرگون ساختن رنگ چیزی . رنگ برداشتن :
هزار آفرین بر می سرخ باد
که از روی ما رنگ خجلت ببرد.

صائب (از بهار عجم ).


|| با ترسانیدن و بیم دادن رنگ از چهره ٔ کسی زایل کردن :
چنان در راه غارت پی فشردند
که رنگ هندیان را نیز بردند.

حکیم زلالی (از بهار عجم ).


آنکه گر صدمه ٔ قهرش متلاشی گردد
از رخ خصم برد هیبت او رنگ عذار.

علی قلی بیک خراسانی (از بهار عجم ).


ترجمه مقاله