رنگ شکستنلغتنامه دهخدارنگ شکستن . [ رَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) بیرنگ کردن . بی رونق کردن : ترسم که شکستی به گلستان تو آیدزآن آه که رنگ گل خورشید شکستم .باقر کاشی (از آنندراج ).