رهور
لغتنامه دهخدا
رهور. [ رَهَْ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مسافر و سیاح . || اسب کوچک خوشراه . (ناظم الاطباء). مخفف رهوار است که اسب خوشراه باشد. (آنندراج ) (برهان ) :
جهان گردد از خون مردان چو دریا
تو چون نوح و کشتی تو چون خنگ رهور.
رجوع به راهوار و رهوار شود.
جهان گردد از خون مردان چو دریا
تو چون نوح و کشتی تو چون خنگ رهور.
عمعق بخارایی .
رجوع به راهوار و رهوار شود.