ترجمه مقاله

روانی

لغت‌نامه دهخدا

روانی . [ رَ ] (حامص ) جریان . سیلان . (ناظم الاطباء). رجوع به روان شود :
خسروا طبعم به اقبال جمالت زنده گشت
آب را آری حیات اندر روانی آمده ست .

سنائی .


جِرْیة؛ روانی آب . مَرَحان ؛ روانی اشک چشم . دِرّة؛ بسیاری شیر و روانی آن . (منتهی الارب ). || میعان . مایعیت . مایعی . رجوع به روان شود. || انسجام . سلامت :
ایا روان سخن در روانی سخنت
به جان تو که درالفاظ تست جان سخن .

سوزنی .


و رجوع به روان شود. || رقت . لینت . نقیض غلظت و یبوست .
- روانی شکم ؛ لینت مزاج . اسهال .
|| رونق و رواج بازار و پول . (ناظم الاطباء) :
به شهر عشق جانان گر رسانی
شود نقد سرشکت را روانی .

؟ (از فرهنگ شعوری ).


و رجوع به روان شود.
- روانی حکم یا فرمان ؛ نفوذ حکم وفرمان :
به روانی و نفاذ فرمانت
کآن نرفته ست ز نافرمانی .

انوری .


نَفَذ؛ روانی چیزی و نفاذ آن . (منتهی الارب ). || خواندن سبق روز پیش . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). مقابل هجی . (یادداشت مؤلف ). || (ق ) زود. فوری . سریع. تند :
منکران را هم از این می دو سه ساغر بچشان
وگر ایشان نستانند روانی به من آر.

حافظ.


حضرت شیخ شمس الدین روانی برجسته و به مولانا گفته که مرا به کشتن می طلبند و بیرون رفت . (تذکره ٔ دولتشاه ، در ترجمه ٔ حال جلال الدین مولوی ). و رجوع به روان شود. || (ص نسبی ، اِ) نوعی از اصول موسیقی . (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله