ترجمه مقاله

روان ساختن

لغت‌نامه دهخدا

روان ساختن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) روان کردن . روانه کردن . رجوع به روان کردن شود.
- روان ساختن کاری ؛ روبراه کردن آن کار. انجام دادن آن کار:
بدین رای گشتند یکسر گوان
که این کار را زال سازدروان .

فردوسی .


ترجمه مقاله