ترجمه مقاله

روداری

لغت‌نامه دهخدا

روداری .(حامص مرکب ) کنایه از شرم حضور. (آنندراج ). رودربایستی . از «رو داری » آن خواهند که امروز از «رودربایستی » اراده کنند. (از امثال و حکم دهخدا) :
نباشد سخت باطن چشم روداری ز احبابش
بود آیینه ٔ فولاد کی حاجت به سیمابش .

تأثیر (از آنندراج ).


- امثال :
هرکه روداری کند خانه داری نکند ؛ یعنی هر که در اداره ٔ امور و دقت در خرج و دخل خانه شرم و حیا را ملاحظه کند قادر به حسن اداره ٔ امور و برقراری نظم و نسق صحیح و ترتیب خانه ٔ مرفه و پراسباب و اثاث نخواهد بود. رجوع به امثال و حکم شود.
|| پروریی . بیحیایی . گستاخی . وقاحت . || مرتبه و درجه و جاه و جلال و شأن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله