ترجمه مقاله

روزگار عجوز

لغت‌نامه دهخدا

روزگار عجوز. [ رِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سرمای پیرزن . (التفهیم ص 262). هفت روز است اول آنها بیست وششم شباط است . این روزها خالی از خنکی و باد و تغییر هوا نیست ، و از این جهت سرمای پیرزن خوانند که در آن روزها عادیان (قوم عاد) هلاک شدند و از آنان پیرزنی ماند و بر ایشان مویه میکرد و مردمان لغت عرب گفته اند که این عجوز نیست بلکه عجز است بمعنی آخر، چون این روز در آخر زمستان است . (از التفهیم صص 262 - 263).
ترجمه مقاله