روز نو
لغتنامه دهخدا
روز نو. [ زِ ن َ / ن ُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوروز. روز جشن . روز شادی :
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند.
همی گفت هرکس کز ایدر مرو
چو رفتی کهن گردد این روز نو.
و رجوع به نوروز شود.
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند.
فردوسی .
همی گفت هرکس کز ایدر مرو
چو رفتی کهن گردد این روز نو.
فردوسی .
و رجوع به نوروز شود.