ترجمه مقاله

روع

لغت‌نامه دهخدا

روع . (ع اِ) دل . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ). نفس . قلب . دل . (یادداشت مؤلف ). || جای ترس و بیم . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ). || خال دل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سواد قلب . (یادداشت مؤلف ). || ذهن و عقل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (اصطلاح عرفان ) روح انسان را به اعتبار خوف و فزع آن از قهر مبدع قهار خود روع گویند. (فرهنگ مصطلحات عرفاء تألیف سجادی ). || ج ِ اَروَع و رَوعاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به اروع و روعاء شود. || ج ِ رائِع. (ناظم الاطباء). رجوع به رائع و رایع شود.
ترجمه مقاله