ترجمه مقاله

روگرداندن

لغت‌نامه دهخدا

روگرداندن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رو گردانیدن . روگردان شدن . ترک کردن چیزی را. (از یادداشت بخط مؤلف ). روی برتافتن . برگشتن :
گر من از سنگ ملامت رو بگردانم زنم
جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را.

سعدی .


گرتو از من عنان بگردانی
من به شمشیر رو نگرادنم .

سعدی .


دوستان هرگز نگردانند رو از جور دوست
من معاذاﷲ قیاس دوست با دشمن کنم .

سعدی .


و رجوع به رو گردانیدن و روی گردان شود.
ترجمه مقاله