ترجمه مقاله

روی برتافتن

لغت‌نامه دهخدا

روی برتافتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) روی برگردانیدن . اعراض کردن . (فرهنگ فارسی معین ) :
بیچاره پدر چو زو خبر یافت
روی از پدر و قبیله برتافت .

نظامی .


دریغ است از این روی برتافتن
کزین روی دولت توان یافتن .

سعدی (بوستان ).


رجوع به رو برتافتن شود.
ترجمه مقاله